هنوز زنده ام...

ساخت وبلاگ

بسم رب المهدی

سلام

سال جدیدم شروع شد....

چه داستانا که گذشت ..چه تلخ چه شیرین گذشت خلاصه

تجربه شد هر چه بود...

خب برم سراغ سال جدید...

بسم الله الرحمن الرحیم

هنوز زنده ام......
ما را در سایت هنوز زنده ام... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koolaak بازدید : 8 تاريخ : شنبه 1 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:43

ماري بود و سوسماري . آنها با هم دوست بودند صبح تا عصر توي بيابان مي گشتند شب هم که مي شد توي يک سوراخ مي خزيدند . نزديکي هاي آن ها موشي لانه داشت . موشي با هوش که هميشه مي ترسيد يک وقت خدا نکرده آن دو تا چشمانش به موش و بچه هايش بيفتد و کارشان زار شود . موش مي دانست که مارها از خوردن موش لذت مي برند . در کنار آنها موجود خطرناک ديگري زندگي مي کرد که دشمن مار و سوسمار به حساب مي آمد . خار پشتي که دلش براي يک مار و سوسمار خوشمزه ، لک زده بود . از قضاي روزگار يک روز خار پشت از جلوي لانه آنها عبور کرد و صداي مار و سوسمار را شنيد . بسيار خوشحال شد و به فکر شکار آنها افتاد . با اين فکر به لانه آنها حمله کرد و مار بيچاره و سوسمار بخت برگشته دشمن را بالاي سرشان ديدند و به سرعت به طرف صخره ها خزيدند . سوسمار که تند تر از مار حرکت مي کرد شکاف سنگي را پيدا کرد و خودش را توي آن چپاند . مار هم به آن شکاف سنگ رسيد و دوستش گفت : کمي جمع و جور شو تا من هم بيايم توي شکاف سنگ پنهان شوم. سوسمار گفت : شکاف سنگ باريک است و جايي براي تو نيست . مار گفت : چرا جا هست . اگر کمي خودت را جمع کني براي من هم جا هست عجله کن الان خار پشت مي آيد و مرا مي خورد . سوسمار گفت : پس زود باش فرار کن . اگر تو فرار کني دنبال تو مي آيد و من از شرش خلاص مي شوم . هر چه مار التماس کرد . سوسمار گفت : هر کس بايد به فکر خودش باشد حرفهاي مار و سوسمار را موش هم مي شنيد موش کجا بود ؟ موش توي همان صخره لانه داشت . دلش براي مار سوخت و با خودش گفت : از جوانمردي به دور است که به او کمک نکنم . با اين فکر مار را صدا کرد و گفت : هر چند تو دشمن موش هستي اما اگر قول بدهي که با من و بچه هاي من کاري نداشته باشي تو را در لانه ام پنهان مي ک هنوز زنده ام......ادامه مطلب
ما را در سایت هنوز زنده ام... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koolaak بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 21:59

هر گاه عیبی در من دیدی، به خودم خبر بده نه کسی دیگر.چون تغییر آن دست من است.کار اولت باعث پیشرفت و بهبودممی شود اما گزینه دوم غیبت استو مرا در تاریکی نگه می دارد.جمله ای که در یک هتل نوشته بود، شگفت زده ام کرد:اگر سبب رضایتت شدیم از ما سخن بگو،وگرنه با خود ما بگو.اینگونه غیبت از میانمان میرود.بهشت وعده دور از دسترسی نیستاگر بی بهانه خوب باشیم. هنوز زنده ام......ادامه مطلب
ما را در سایت هنوز زنده ام... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koolaak بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1402 ساعت: 13:32

بسم رب المهدیسلام بعد کلی وقت اومدم بنویسم برا خودم بنویسم بر یخ...الان که دارم اینو مینویسم ذهنم پر از افکار مختلفه مثل آدم گرسنه پشت میز غذانمیدونم از کجا شروع کنم....خب از ی جا شروع میکنم کلا اینجایی که الان وایسادم خواسته من نبوده اصلا تو تخیلاتمم نبوده توی کار با آدمهایی هستم که به اجبار به اسم همکار کنارشون هستم آدمهایی فرسنگها دور از عشق لذت شادی محبت صداقت و...البته شاید اونها هم عوض شدن خیلیها هم عوضی شدن آخه من کجا علی بی غم کجا و اینجا کجا ولی خب شکر دستم جلو غریبه دراز نیس پول عرق ریختنمو میخورمزندگی انتخابای زیادی برای من گذاشت خیلیها رو رد کردم و این رد کردنا تاوان داشت بعضی وقتا که گذشترو مرور میکنم میبینم اگه اون زمان اونجوری رفتار میکردم الان اینجوری نبودم ولی بازم میگم شکر با۳۶سال سن هنوز کودک درونم زندس شاده هنوز خدا دوستم داره خانوادم هستن ذاتم هنوز از نظر خودم پاک مونده و خلاصه اینجوریبگذریم ​​​​​آهابعضی وقتا میرم تو قسمت پیاما مرور میکنم بعضیا خصوصی بعضیا عمومی هستن از اول استارت این وبلاگ خیلی ساله میگذره چقدر آدم اومدن و رفتن الان تقریبا هیچکدوم از وبلاگای دوستام فعال نیستن نصف پاک شدن نصف همینجوری رها شدن خیلی دوست دارم بدونم بچه ها کجان الان چیکار میکنن ...​​​​​​خیلی هاشون آرزوی بزرگی داشتن ان شاالله که هر جا هستن خوب باشن ازشون کلی خاطرات تو ذهنم هست که مرورشون لذت بخشه...اوف کمی مغزم آروم گرفت اینارو نوشتم...وضع مملکتم میبینید بعضی روزا پابجی استیم میزنم وقتی ازم میپرسن اهل کجایی میگم ایران واکنش99٪ اینه .....سکوت تهش ی احوال خشک و خالی...احساس پادشاه چین بهم دست میده که بعد از فروپاشی نطام پادشاهی مجبور شد به عنوان شهروند عادی در بدبختی زندگی کنه هنوز زنده ام......ادامه مطلب
ما را در سایت هنوز زنده ام... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koolaak بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1402 ساعت: 13:32

سلامبا عرض خوش آمد گویی به شما دوستان عزیزعلی هستممتولد 24  اردیبهشت ماه سال 1366 و ساکن خرمشهر...از سال 83 وبلاگ نویسی رو شروع کردم و اولین وبلاگ من همه فن حریف بود که متاسفانه فیلتر شد و الان اینجا در خدمت شما هستم...امیدوارم  با نظراتتون من رو دلگرمی بدین...در این وبلاگ سعی کردم همه چیز  از آهنگ .برنامه ..فیلم ..جوک..اسم ام  اس و.....رو در این وبلاگ پیاده کنم...امیدوارم  رضایت شما رو تامین کرده باشم..موفق و پایدار باشید../////////////////نـــــــــــــوجه×××در این وبلاگ روزی 4.5 پست جدید گذاشته میشه.پس هر چند ساعت به این وبلاگ یه سر بزنید بد نیست :)//////////حرف آخر....................زین پیش نبودیم و نبود هیچ خلل***زین پس چو نباشیم جهان خواهد بود .موفق باشیدعلی بی غم 0632 هنوز زنده ام......ادامه مطلب
ما را در سایت هنوز زنده ام... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koolaak بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:02

بسم رب المهدییکم وقت بزار و این متنو بخوناگر به زبانهای آدمیان و فرشته ها سخن گویم، ولی محبت نداشته باشم، زنگی پرصدا و سنجی پرهیاهو بیش نیستم. اگر قدرت نبوّت داشته باشم و بتوانم جملۀ اَسرار و معارف را درک کنم، و اگر چنان ایمانی داشته باشم که بتوانم کوهها را جا‌به‌جا کنم، امّا محبت نداشته باشم، هیچم. اگر همۀ دارایی خود را صدقه دهم و تن خویش به شعله‌های آتش بسپارم، امّا محبت نداشته باشم، هیچ سود نمی‌برم. محبت بردبار و مهربان است؛ محبت حسد نمی‌برد؛ محبت فخر نمی‌فروشد و کبر و غرور ندارد. رفتار ناشایسته ندارد و نفع خود را نمی‌جوید؛ به آسانی خشمگین نمی‌شود و کینه به دل نمی‌گیرد؛ محبت از بدی مسرور نمی‌شود، امّا با حقیقت شادی می‌کند. محبت با همه چیز مدارا می‌کند، همواره ایمان دارد، همیشه امیدوار است و در همه حال پایداری می‌کند. محبت هرگز پایان نمی‌پذیرد. امّا نبوّتها از میان خواهد رفت و زبانها پایان خواهد پذیرفت و معرفت زایل خواهد شد. زیرا معرفت ما جزئی است و نبوّتمان نیز جزئی؛ امّا چون کامل آید، جزئی از میان خواهد رفت. آنگاه که کودکی بیش نبودم، چون کودکان سخن می‌گفتم و چون کودکان می‌اندیشیدم و نیز چون کودکان استدلال می‌کردم. امّا چون مرد شدم، رفتارهای کودکانه را ترک گفتم. آنچه اکنون می‌بینیم، چون تصویری محو است در آینه؛ امّا زمانی خواهد رسید که روبه‌رو خواهیم دید. اکنون شناخت من جزئی است؛ امّا زمانی فرا خواهد رسید که به کمال خواهم شناخت، چنانکه به کمال نیز شناخته شده‌ام. و حال، این سه چیز باقی می‌ماند: ایمان، امید و محبت. امّا بزرگترینشان محبت است.۱قرنتیان 13:1-13 NMV.......پ.نکمی فکر کنیم...هر کسی هستیم هر تفکر و مذهبی که داریم بدون اخلاق هیچ نمی ارزد....همیشه میگماگه از گلی خوشت م هنوز زنده ام......ادامه مطلب
ما را در سایت هنوز زنده ام... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koolaak بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:02

داستان با خواب میجر پیر شروع می‌شود. خوابی که در آن همه‌ی حیوانات بدون سلطه و تسلط و زورگویی انسان‌ها، به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می‌کنند. بعد از آن در یک گردهمایی، میجر به حیوانات دیگر می‌گوید که آن‌ها باید برای رسیدن به چنین بهشتی کار کنند و زحمت بکشند. حیوانات با شوق شدید از رویای میجر استقبال می‌کنند اما میجر سه شب بعد از این گردهمایی می‌میرد. بعد از مرگ میجر، سه خوک جوان به نام‌های اسنوبال، ناپلئون، و اسکویلر، اصول اساسی میجر را در قالب فلسفه‌ی «حیوان دوستی» معرفی می‌کنند. این قوانین عبارتند از:همه‌ی آن‌ها که روی دوپا راه می‌روند دشمن هستند.همه‌ی آن‌ها که چهارپا یا بالدار هستند، دوستند.هیچ حیوانی حق پوشیدن لباس را ندارد.هیچ حیوانی حق خوابیدن در تخت را ندارد.هیچ حیوانی حق نوشیدن الکل را ندارد.هیچ حیوانی حق کشتن حیوان دیگری را ندارد.همه‌ی حیوانات با هم برابرند.یک نیمه شب، حیوانات موفق می‌شوند که صاحب مزرعه، آقای جونز را شکست بدهند و او را از مزرعه فراری بدهند. مزرعه‌ی آقای جونز به مزرعه‌ی حیوانات تبدیل می‌شود و حیوانات مزرعه خود را وقف به رسیدن به رویای میجر می‌کنند.باکسر، اسب گاریچی با اشتیاق زیاد، تمام وقت و انرژی خودش را پای رسیدن به رویای بهشت می‌گذارد و از قدرت زیادش در جهت رفاه و پیشرفت مزرعه استفاده می‌کند. باکستر، عقیده‌ی «بیشتر کار خواهم کرد» را به عنوان شعار خودش در نظر می‌گیرد.اسنوبال به حیوانات، خواندن یاد می‌دهد و ناپلئون به گروهی سگ جوان اصول «حیوان دوستی» را می‌آموزد. وضع مزرعه‌ی حیوانات خوب و روبه راه است. تا وقتی که آقای جونز دوباره برای پس گرفتن مزرعه‌اش پیدایش می‌شود، حیوانات در نبردی به نام «جنگ گاودانی» او را شکست می‌دهند و تفنگ جامانده‌ی آقای جون هنوز زنده ام......ادامه مطلب
ما را در سایت هنوز زنده ام... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koolaak بازدید : 93 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 20:28

بسم رب المهدیسلام این روزا حال عجیب غریبی دارم جهان به تماشای فوتبال و من دنبال خرید ف...شکن خوب برای دنبال کردن اخبار مملکتم...اینقدر ذهنم آشفته س که نمیدونم چطور بنویسم که تخلیه بشه این افکار درهم برهمم....اوضاع اینقدر درهم برهمه که از کلاف پیچیده هم بدتریم ی چیزی شبیه ی عالمه نخ در هم گره شده نازک و کلفت که استرس اینو داریم که با کشیدن نخی نخ دیگه پاره بشه و تمام بشه نقشش در این کلاف!بعضیا اونقدر هیجان دارن که فکر میکنن وسط بازی کامپیوترین و عشق و حال میکنن هر چند نقشی دارن در بازی بازیگردان و خودشونم خبر ندارن!بعضی چنان راحت به کارهای روزمره میرسن که انگار نه انگار هر روز عده ای میرن زیر خاک....بعضی هم ژیلت به دست آمادن که اگه اتفاقی افتاد سریع لباس عوض کنن ، ریش رو سه تیغه بتراشن و قاطی جمع بشن انگار نه انگار که یکی از عوامل به این فلاکت رسیدن ملت همینابودن ...نون به نرخ روز میخورن و هدفشون فقط پول و بقاس حالا هر کی مادرشون رو گرفت بهش میگن بابا....اوضاع فکریم اصلا خوب نیست همش جنگ دارم تو مغزم که به چه کنم و چه نکنم شروع میشه آخرشم به هیچ ختم! چون نه قدرت مداخله دارم نه وجدانم که اینهمه سال سعی کردم تمیز نگهش دارم اجازه میده بی تفاوت باشم و باز هم جنگ فکری من ادامه پیدا میکنه....از خیلی چیزا ترس دارم از مسیری که خیلیا بنا به فشار یا شور یا عر چی که تجربه بهم ثابت کرده از اشتباهه ...از نفتی که خیلی ها خواسته یا ناخواسته دارن به آتیش ملت میریزن و نمکی که به زخم ملت میپاشن...از این میترسم روزی رقم بخوره که باز هم خوک قلعه حیوانات داشته باشیم و سگ های اطرافش....ما که تو این بازی فقط نگاهیم و اشک همینمثل همیشه که گفتم این نوشته ها صرفا دلنوشته خودمه و بس پس مینویسم بر یخخل هنوز زنده ام......ادامه مطلب
ما را در سایت هنوز زنده ام... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koolaak بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 20:28

یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفسبانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفستنگ غروب و هول بیابان و راه دورنه پرتو ستاره و نه ناله ی جرسخونابه گشت دیده ی کارون و زنده رودای پیک آشنا برس از ساحل ارسصبر پیمبرانه ام آخر تمام شدای ایت امید به فریاد من برساز بیم محتسب مشکن ساغر ای حریفمی خواره را دریغ بود خدمت عسسجز مرگ دیگرم چه کس اید به پیشبازرفتیم و همچنان نگران تو باز پسما را هوای چشمه ی خورشید در سر استسهل است سایه گر برود سر در این هوس#هوشنگ_ابتهاج موضوعات مرتبط: دست نوشته های من هنوز زنده ام......ادامه مطلب
ما را در سایت هنوز زنده ام... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koolaak بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 20:28

  ناخواسته به دنیا اومدیم هممون و در وضعیتی خواهیم رفت که صد در صد ناخواسته هست..این وسط هم تا زنده ایم باید خوب زندگی کنیم این نظر منه و من کلا ی عادت خیلی بدی دارم و اونم چارچوب هم چارچوبم رو درست میسازم با منطق و تا وقتی منطق قویتری پیدا نشد در چارچوب خودم میمونم...و کاری به حرف کسی ندارم و برام خودم در اولویت هستم خودم منطور منطق خودمه نه آدمها ...چون ما بی برو برگرد در جامعه زندگی میکنیم و آدمهای اطرافمون برای ما ارزشمندن...پیشنهاد میکنم جای هر کس رو توی زندگی مشخص کنید و خط قرمز ها رو هم مشخص تا بعدا دچار هرج و مرج ذهنی و عاطفی نشید...هر کس در جای خودش....در مورد زندگی در جامعه هم بگم برای خودم ی سری خوب و بد چیدم و اگه صد ها نفر بگن این بده این خوب من طبق منطق خودم میرم و چشمم به دهن ملت همیشه در صحنه نیست...در این 34 سال عمری که خدا داده از 16 سالگی فک کنم وارد دنیای نت شدم اون زمان کارت میخریدیم نسل الان اصلا نمیتونه تصور کنه که ما چطور وارد نت میشدیم الان با یک دکمه گوشی وارد میشن و خلاص...توی این دنیای پهناور با چندین هزار نفر آشنا شدم که دوستی ما بعضی وقتها تا الان هم ادامه داشته و هنوز در ارتباطم..اینو بگم شاید از هزار نفر یک نفر خود مجازی و واقعیش یکی باشه و به قطع میگم دقت کنید این روزها  خیلی میشنوم که دوستی مجازی باعث فلان و بهمان شدن...دقت کنید که پیشمون نشید و من همیشه میگم که هر کسی اشتباه میکنه ولی تکرار اون اشتباه میشه حماقت پس احمق نباشیم...در مورد جوانی و جوانی کردن ی مثال بزنم فرض کنید در یک خونه چندین اتاق هست که شما میتونید وارد اون اتاق ها بشید ولی از ورود به یک اتاق منع میشید ...شاید یک نفر از هزار نفر حرف گوش میکنه و بقیه 999 نفر ت هنوز زنده ام......ادامه مطلب
ما را در سایت هنوز زنده ام... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koolaak بازدید : 106 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 19:02